یادش بخیر دوران ابتدایی
اولین سال های زنگ ورزش بود
تو سال های اول و دوم ابتدایی،موقع زنگ ورزش، معلم توپو مینداخت زمین و هممون دنبال یه توپ می دویدیم و کل اون زنگو، ما بدو ،توپ بدو
جالبش این بود که وقتی میرسیدیم به گوشه دیوار حیاط توپ همونجا گیر می کرد. چون از هر طرف بهش ضزبه میزدن. انقدر اون گوشه میموندیم تا بعد از بلند شدن گرد و خاک حسابی معلم سر می رسید و توپو بر میداشت و دوباره از اول دنبال توپ میدویدیم
سال دوم معلممون که دیگه از این کار بدش اومده بود بهمون گفت:بچه ها فوتبال این طوری نیست که باید اول تیمتون مشخص بشه بعد باید سعی کنید به هم گل بزنید خلاصه خیلی تلاش کرد و چن تا تیم درست کرد و گفت حالا بازی کنید و دو تا تیم فرستاد تو زمین و یه توپ وسط.اولش بچه ها سعی کردن نشون بدن مثلا با هم همکاری میکنن و داد میزدن فلانی بگیر بیا ولی در عمل همه بازم دنبال اون توپ افتادن. تیم بیرون که نمیدونست چرا بیرونه با سرعت خودشونو رسوندن ودوباره همه دنبال یه توپ بودیم
معلممون که خانم هم بود، داد زد فوتبال که این شکلی نیست و توپو برداشت و گفت مسابقه دو بدید
وقتی مسابقه دو شروع شد،وقتی دید گردوخاک زیادی بلند میشه، گفت باید مسابقه راه رفتن بدید و هرکسی بدود بازنده است.
پایان
امام صادق(ع) روایت کردند که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، شانه به سر و پرستو بپرهیزید.
زنبور عسل را به این سبب که پاکیزه میخورد و پاکیزه پس میدهد، حیوانی است که خدای ارجمند به او وحی کرد و حیوانی است نه از جن و نه در شمار انسان.
مورچه به این دلیل که مردم در روزگار حضرت سلیمان بن داوود(ع) به قحطی گرفتار شدند، پس هنگامی که به سوی نماز باران خواهی میرفتند، مورچهای را دیدند که روی دو پای خود ایستاده دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده و میگوید: "خدایا، ما آفریدهای از آفریدگان تو هستیم و از فضل تو بینیاز نیستیم، ما را از نزد خود روزی ده و ما را به گناهان کمخردان آدمی زادگان بازخواست منما."
پس سلیمان به مردم گفت: به خانههایتان برگردید که همانا خدای فرازمند بر اثر دعای دیگران به شما آب داد.
قورباغه بدین رو بود که چون بر ابراهیم(ع) آتش برافروختند، همه جانداران زمین به خدای بزرگ و ارجمند شکایت کردند و از او خواهش کردند که بر آتش آب بریزند، خدا به هیچ یک از آنان اجازه نداد مگر قورباغه که دو سوم پیکر قورباغه در انجام این کار سوخت و تنها یک سوم از پیکرش سالم ماند.
شانه به سر (هدهد) به این دلیل بود که او راهنمای سلیمان(ع) به کشور بلقیس بود.
گنجشک به این دلیل که یک ماه راهنمای حضرت آدم(ع) از سرزمین سراندیب به سرزمین جده بود.
و اما پرستو به این سبب که گردش او در آسمان به دلیل اندوه خوردن بر ستمهایی است که روا داشتند و عبادت او خواندن «سوره حمد» است و آیا نمیبینید که او میگوید: «ولااضالین».
منبع: الخصال المحمودة والمذمومة(صفات پسندیده و نکوهیده)، جلد 1، ص 448-451 نوشته شیخ صدوق(ره)
نقل از شبکه تلویزیونی الجزیره محققان به این نتیجه رسیدهاند که میتوان از سیب زمینی برای تولید برق هم استفاده کرد.
تا حالا شده شبا وقتی می خوابید،حس کنید که بدنتون تکون نمیخوره،و فقط چشماتون محیط اطرافو میبینه و صدا های خاصی می شنوید؟
این حالت را به اصطلاح بختک می گویند.
در واقع هرکسی چیز هایی را میبیند و بعضی فقط محیط را میبینند ولی،ترسناک
علت ترس در اغلب موارد به علت کار نکردن بدن(به اصطلاح فلج خواب) و درنتیجه احساس از دست دادن توان دفاعی بدن می باشد و چون در اکثر موارد صداها و یا تصاویر غریبه ای دیده و شنیده میشود ما می ترسیم.
اما برخی روانشناسان می گویند این حالت،حالت ماورا الطبیعه است.
به نظر من ، ما برای مدتی هرچند اندک از جسم خود فاصله میگیریم و در نتیجه ی آن حال که روحمان مستقل شده میتوانیم ماورا را درک کنیم.البته مقدار فاصله ایجاد شده در اشخاص مختلف،متفاوت است.
بعضی هیچ،بعضی کم فقط در حد دیدن و شنیدن ماورا و بعضی در حد بلند شدن از جای خود
در کل اگه بهش عادت کنید چیز باحالیه
اما خاطره های چند بختکی
1-من زیاد اینجوری میشم، حتی یبار بیدار شدم یعنی فکر کردم بیدار شدم یهو دیدم بدنم هنوز دراز کشیده! دوباره خوابیدم سعی کردم بیدار شم، داشتم زور میزدم داد بزنم یکی بیاد تکونم بده بلکه بیدار شم، چون همه صداهارو میشنوم ودقیق میدونم چه اتفاقاتی داره اطرافم میوفته. شروع کردم پامو تکون دادن تا اینکه خودمو پیدا کردم. دقیقا هر موقع که این اتفاق افتاده به پشت خوابیده بودم، دیگه عادی شده اصلا نمیترسم از این حالت ولی یه استرس بدی داره
2-زیادواسم پیش میاداوایل میترسیدم که بعدکه تکرارشدعادی شد یادم میادیه باربیدارشدم دیدم یه نورشدیدی افتاده توی چشمام که روزبعدفهمیدم ازلامپهای توی خیابون بوده خلاصه سرموچرخوندم خودمودیدم که خوابیده م گفتم درازبکشم دوباره باجسمم بلندشم که چندثانیه طول کشید.الان بعضی مواقع ازخواب میپرم شایدباورتون نشه ولی به همین شب عزیزقسم به خودم میگم به پشت بخوابم که سریع بختک بیادسراغم دلم واسش تنگ میشه.
3-من اون حالت پرواز کردن روح رو زیاد تجربه میکنم
انگار مثلا میخوام تو یه دره پرت بشم بعد یهو تکون میخورم بهوش میشم … شما هم میشید عایا ؟؟حس عجیبیه
بنظرم واقعا روحه که جدا میشه نه توهم !